یادِ گذشته

یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم.. غلغلِ قوری و قلیان و بساطی داشتیم.. عطرِ آویشن، ردیفِ استکان‌های بلور.. زندگی، شیرین‌تر از چایِ ... ادامه مطلب

سکسکه ی لعنتی

چند روزی بود سری به اینجا نزده بودم.. اصلا حوصله ای واسه نوشتن نداشتم.. بعد از مراسم عروسی، بد جور به هم ریخته بودم.. ... ادامه مطلب