خدایا

خودم را بغل میکنم و راه میروم. دلم بی صبرانه آغوشی بزرگ و امن را آرزو میکند. جایی که بتوان زار زد، بی توضیح، ... ادامه مطلب

سال 94 هم تموم شد.

این سومین باره که میخوام شروع به نوشتن کنم. دوبار قبلی که پستم رو نوشتم به طرز عجیبی نوشته هام نا پدید شدن! نمیدونم ... ادامه مطلب

آنچه گذشت…

نیمهء دوم هفتهء گذشته رو خیلی سخت گذروندم, اصلا حالم خوب نبود از دوشنبه شب که عشقم برام پیام صوتی گذاشته بود حسابی به ... ادامه مطلب