هزاران بار گریستم، در خودم، در پهنای صورت، در مقابلِ چشمانت، بی صدا.. پر از غم، ندیدی! تو وداعِ آخر را ندیدی!
هزاران بار گریستم، در خودم، در پهنای صورت، در مقابلِ چشمانت، بی صدا.. پر از غم، ندیدی! تو وداعِ آخر را ندیدی!
تو اینجایی؟! چه عجب از این طَرَفا؟! چه خوب شد دیدمت.. میدونی از کی دلم میخواد یه دلِ سیر باهات حرف بزنم؟!
شهرِ من پر از کوچه ها و خیابونای تودرتو.. پر از ماشینایی که بی هدف، میخوان از هم سبقت بگیرن..
تنهایی، سرطانِ بدخیم و شبانه ی روح است.. تنهایی، نه تنها ماندن.. تنهایی، وقتی کسی کنارت هست که بلد نیست تو را ببیند..