تنهایی، سرطانِ بدخیم و شبانه ی روح است..
تنهایی، نه تنها ماندن..
تنهایی، وقتی کسی کنارت هست که بلد نیست تو را ببیند..
تنهایی، وقتی کسی دلت را نمی‌برَد..
تنهایی، وقتی شراب‌های بوسه را پس میزنی به شوقِ شرنگهای فاصله..
تنهایی، شب گردی‌های بی‌کس و دلتنگ در کوچه‌های خالی، آوازهای غمگین در هدفونِ قدیمی..
تنهایی، پریشان شدن از شنیدنِ اسمی در مطبِ دکتر..
تنهایی، حرف زدن با کسی که روی کاغذ نزدیکترین فرد است به تو، و در دورترین فاصله از روحت ایستاده..
تنهایی، دوست داشتن و دوست داشته نشدن..
تنهایی، دوم شدن و ایستادن به نظاره ی معاشقه ی کسی که دل از تو برده، با کسی که دل از او برده..
تنهایی، ضربانِ غمگینِ ثانیه، در امتدادِ تاریکیِ بی دریغِ شب..
تنهایی، گم شدن در شب، شبِ تهی..
شب که از تمامِ آوازها و صداها خالی است، جُز صدای غمگینِ نَهَنگی پیر که برای مردن خودش را به ساحل رسانده و ساحل هم پَسَش زده است..
شب، شبِ کویریِ دل، که دوست دارد برای کسی بتپد و یادش داده ای منجمد باشد..
شِمُردنِ دقایق تا رسیدنِ خورشید..
فکر کردن به ایستادن زیرِ تیغِ داغِ آفتاب، مثلِ آدم بَرفیِ مجنونی که عاشقِ تابستان باشد..
کاسته شدن، و تمام شدن، و از یاد رفتن. بی آنکه کسی بداند برای کدام بوسه ی ممنوع پرپر شدی..
تنهایی. دردِ بی علاجِ زیستن کنارِ کسی که دوستت ندارد، دوستش نداری..
خوابیدن در بَسترِ کسی، و فکر کردن به کسی دیگر..
بوسیدنِ کسی، و عطش داشتن برای کسی دیگر..
اجبارهای داغِ عرف، اجبارهای تندِ عقل..
تنهایی. زیستن کنارِ کسی که بودنش تنهاترت میکند، بودنت تنهاترش میکند..
نابود کردنِ دو زندگی، محصولِ مشترکی از دو روحِ عاصی..
تنهایی، سرطانِ بدخیم و شبانه ی روح است..

پی نوشت

نِگارینا دلم بردی، خدایم بر تو داور باد..
به دستِ هجر بسپردی، خدایم بر تو داور باد..

وفاهایی که من کردم، مکافاتش جفا آمد..
تو تا بس نا جوانمردی، خدایم بر تو داور باد..

به تو من جان سپردم دِلنِگارا تا مرا باشی..
تو دل بردی و جان بردی، خدایم بر تو داور باد..

زدی اندر دل و جانم ز عشقت آتشِ هجران..
دمار از من بر آوردی، خدایم بر تو داور باد..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج − 2 =