از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارم امشب اندازه ی یک عمر شکایت دارم حال من حال خوشی نیست دلم می لرزد وای بر حالِ من و حالِ دلِ بیمارم
از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارم امشب اندازه ی یک عمر شکایت دارم حال من حال خوشی نیست دلم می لرزد وای بر حالِ من و حالِ دلِ بیمارم
من … سر دفتر خویش را … با آفتابِ روی تو … کز مشرقِ خیال دمیده است ، آغاز می کنم !!