برای تو مینویسم، که تو فقط بخوانی. مرا ببخش اگر از گونه هایم عشق میریزد و سطرهایم بارانی میشوند. از تو چه پنهان، به اندازه ی تمامِ پریشانیِ موهایت شکسته ام.
برای تو مینویسم، که تو فقط بخوانی. مرا ببخش اگر از گونه هایم عشق میریزد و سطرهایم بارانی میشوند. از تو چه پنهان، به اندازه ی تمامِ پریشانیِ موهایت شکسته ام.
تمامِ ترانه هایم، ترنمِ یادِ توست و تمامِ نفسهایم، خلاصه در نفسهای توست.
من نمیتونم دوستش نداشته باشم و نمیتونم نسبت بهش بی اهمیت باشم.. اما یاد گرفتم، نشون بدم نسبت بهش حسی ندارم و یاد گرفتم نشون بدم بهش بی اهمیتم..
ما خیلی سختی کشیدیم تا به هم نرسیم.. مگه چیه؟! همه ی سختی کشیدن ها که آخرش رسیدن نیست! ما خیلی کشیدیم!
شب دورِ میز، با دلبر نشستیم.. این طرفِ میز خودم، اون طرفِ میز دلبر.. با چاقو اسمش رو تراشیدم روی میز..
خب اینم از سالِ ۹۷٫٫ بالاخره داره تموم میشه و آخرین نفس هاشو میکشه.. توی پستِ قبلی، قرار شد خلاصه ای از اتفاقاتِ سالی که گذشت رو بنویسم..
روزهای اولِ نبودنش خیلی سخته.. از دستش عصبانی هستی.. خودتو آماده میکنی که با اومدنش سرش غر بزنی..
چند وقتی هستش که وقتی میخوام شروع به نوشتن بکنم، میمونم که از کجا بنویسم و از چی بگم.. واسه همین در بیشترِ موارد بی خیال میشم و چیزی نمینویسم..
امروز دوستت دارم.. فردا دوباره بیشتر دوستت دارم.. فردای فرداها نیز حتی اگر هیچ وقت نخواهی ام..
میدانی عشقِ رویاهایم.. زن که تو باشی، مرد بودن عالَمی دارد!