امروز از اون روزاییه که بی حوصله و بدعنق سر کار اومدم. دیروز تعطیلیِ خوبی نداشتم و کلا روزِ کسالت باری رو پشتِ سر گذاشتم. حالا نه اینکه بقیه ی روزها خیلی خوبن و کلی خوش میگذره!
امروز از اون روزاییه که بی حوصله و بدعنق سر کار اومدم. دیروز تعطیلیِ خوبی نداشتم و کلا روزِ کسالت باری رو پشتِ سر گذاشتم. حالا نه اینکه بقیه ی روزها خیلی خوبن و کلی خوش میگذره!
خب بعد از مدتها باز اومدم. خیلی وقته که درست حسابی به اینجا نمیرسم. فکر کنم استعدادِ نوشتن رو از دست دادم. البته بی حوصلگی و یکنواختیِ زندگی هم توی سر نَزَدَنَم به اینجا بی تاثیر نیست.
بعد از نمیدونم چند وقت، دوباره اومدم. اما انگار یه پاییز گذشت! چقدر هم زود گذشت! این روزها شبکه های اجتماعی پر شده از کلیپها و عکس نوشته ها و متنهایی که محتواشون تبریکِ شبِ یلداست.
آخرین روزای تابستون هم دارن سپری میشن. ده روزِ پایانیِ شهریور. ده روزی که واسه خیلی هامون پر از خاطِراتِ شیرینه.
خیلی وقته نتونستم سر به سایت بزنم. هی امروز و فردا میکردم که آپ کنم، ولی نمیشد. راستش بی حوصلگی مانع از این میشد که بشینم و تایپ کنم.
بالاخره 14 فروردین از راه رسید. اونم 14 فروردین از نوع شنبه! البته من از پنجمِ فروردین، سرِ کارم حاضر بودم و مشکلی با امروز ندارم.
هفته ی دیگه همین موقع داریم آماده میشیم برای تحویلِ سال. باورت میشه؟ یه سالِ دیگه هم گذشت. اما خدا وکیلی این سالِ 99 هم از اون سالها بودا! حسابی از خجالتِ همه در اومد!
بیشتر از یک ماهه که چیزی پست نکردم.. راستش منتظر بودم تا کارهای تعمیری و تغییراتی که میخواستم توی سایت بدم، تموم بشه و بعد اقدام به نوشتن پست کنم، اما ظاهرا این قصه سرِ دراز داره و هنوز نمیدونم…
انگاری چیزی ندارم که راجع بهش بنویسم.. آخه هر چی به مخم فشار میارم که چیزی از توش در بیارم و بنویسم، به موضوعِ چندان مهمی نمیرسم.. مگه این چینی ها گذاشتن بفهمیم امسال بهار و تابستونش چی به چی…
خب بالاخره موفق شدم در سال جدید اولین پستم رو بنویسم.. لازم میدونم قبل از هر چیز فرا رسیدنِ بهار و نو شدنِ طبیعت رو به همۀ کسانی که این پست رو میخونن تبریک بگم و از تهِ دل بهترین…