سلام پاییزِ دل انگیز..
سلام..
ما فقط یک باران با هم فاصله داریم..
منتظرت بودم..
میدانستم همین روزها مثلِ مسافری نو نوار کرده از راه میرسی و مرا با خود میبری..
مثلِ همین برگهای درختِ تبریزی که مادرم با وسواس آنها را جمع میکند..
میدانستم از راه میرسی و من دوباره شاعرتر از همیشه، بی آنکه بر سرِ واژه ها چانه بزنم تو را در آغوش خواهم کشید..
پاییز زیبای هزار رنگِ من، زیرِ لباسِ زمهریرت چه پنهان کرده ای که عطرش همه ی شهرِ دود گرفته را پر کرده است..
میدانی آن افسون شورانگیز، تا کجا مرا بُرد؟!
تا برگ ریزِ سترون های عقیم از طعمِ باران..
تا شب بیداریِ پروانه ها در دهشت گرما و شرجی..
حالا که آمدی، مرا از دهلیزِ هزار توی قرمز و نارنجیت عبور بده..
ببین، باغ مرا به میهمانیِ ارغنون دعوت کرده است..
چشم هایم را می بندم..
پاهایم را از زمین بلند نمیکنم..
نفَس در نفَسِ تو قدم میزنم..
پشتِ سرم ردی خسته از برگها بر جای میماند..
آه که من چه پر شعرم پاییز دلربا..
نازنینم، طعم گسِ تو را دوست دارم وقتی بی هوا برایت شعر میبافم و می آویزم به شاخه ی لُختِ درختِ انار..
میخواهم صد تا صدتا گنجشک ها را دعوت کنم توی سرسرا..
برایشان دانه بپاشم و از تو بگویم..
بگذار آوازه ات برسد پشت کوههای دلواپس جنوب..
اصلا سینه سرخها که از سفر آمدند، میدهم تصویرِ سرخت را قاب کنند بزنند به آبی ترین سمتِ دریا..
بگذار نامِ پاییز، دلگرمیِ زنِ زنبیل به دستی باشد که هِی ساحل را دوره میکند تا مردِ ماهیگیرش از دریا پولکیِ پاییزی سوغات بیاورد..
مادرم میگفت: تو زودتر از اینها باید می آمدی..
راست میگفت، کجا بودی این همه وقت؟!
میدانی چند ماه است من حتی بیتی از هزار شعرم را بر کاغذ نیاورده ام؟!
حالا که آمدی، میخواهم شیرین زبانی کنم..
بیا قرارمان را دوره کنیم، تو دلبری کن، من در آغوشت بگیرم ، تنگ..
دوستت دارم پاییز دلربا..
پی نوشت
امروز زمانِ سر رسیدِ پرداختِ هزینه ی سالیانه ی خلوت دل بود..
وقتی پیش فاکتور رو دیدم مُخَم سوت کشید!
مبلغش یک باره خیلی زیاد شده بود..
بیشتر از سه برابر!
با پشتیبانی تماس گرفتم و دلیل رو جویا شدم..
گفتن که: همش به خاطرِ نوساناتِ دلار و ارز اینطوری شده..
البته اینجا خیلی بیشتر از اینها برام ارزش داره ولی خب آدم باید با منطق عمل کنه..
وقتی چیزی میخری، باید اون چیز ارزشِ پولی که میدی رو داشته باشه..
خلاصه پیشنهاد دادند که سایت رو به داخلِ کشور منتقل کنم تا هزینه ی کمتری داشته باشه..
این اطمینان رو بهم دادن که هیچ فرقی با سرویسِ خارجی نداره و مثلِ همون سرویسِ قبلی خواهد بود..
قبول کردم و هزینه رو پرداخت کردم..
شبانه کارِ نقل و انتقال انجام شد و حالا خلوت دل روی سرورهای داخل کشور قرار گرفته..
فعلا یک سال اینجا هستیم تا ببینیم اوضاعش چطوریه..
امیدوارم که مشکلی نباشه و همینجا بمونیم..
تا عمری هست اینجا هم هست و تا دهم آبان سالِ بعد پابرجاست..
بعدش هم هرچی خدا بخواد..
بدون دیدگاه