پریشان توام هرچند می دانم نمی دانی

چه حالی دارد ای گیسو کمندِ من, پریشانی

سرانجام دل شوریده ام را می توان فهمید

از آن چشمان مست و تیغ های ناب زنجانی

من از اول اسیر بوسه و آغوش بودم ،آه

خصوصا بوسه ی شیرینِ شور انگیزِ پنهانی

زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند

که چشمان تو استادند, استاد غزل خوانی

غزل عمری بدهکار اداهای تو خواهد بود

جنون مرهون من, این تازه مجنونِ خیابانی

نه من تنها مقیم معبد عشق توام ،پیداست

تمام شهر هم ذکر تو می گویند پنهانی

اگر چه سینه چاکان غم عشق تو بسیارند

یکیشان من نخواهد شد خودت هم خوب می دانی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − دوازده =