آنقَدَر بی”تو”مست و خرابم که نگو
آنقَدَر دوری تو داده عذابم که نگو

مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو
تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو

فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم
به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو

ناگهان دست به دامان خرافات شدم
آنقَدَر دلخوش آن وقت جوابم که نگو

خنده دار است ولی عشق کجا عقل کجاست
دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو

با تو انگار شب و روزِ خدا مال من است
بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو

دوست دارم همه ی فاصله ها کم بشود
توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − 1 =