میگم: اصلا مگه قرار نبود از ما حرکت باشه، از دلبرمون دل ضعفه رفتن؟! مگه قرار نبود از تهِ دل بخوایم، بشه؟! خب ما که خواستیم!
میگم: اصلا مگه قرار نبود از ما حرکت باشه، از دلبرمون دل ضعفه رفتن؟! مگه قرار نبود از تهِ دل بخوایم، بشه؟! خب ما که خواستیم!
شب دورِ میز، با دلبر نشستیم.. این طرفِ میز خودم، اون طرفِ میز دلبر.. با چاقو اسمش رو تراشیدم روی میز..
روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت روز سوم آه, خالی هم کنار لب گذاشت دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت