این سومین باره که میخوام شروع به نوشتن کنم.
دوبار قبلی که پستم رو نوشتم به طرز عجیبی نوشته هام نا پدید شدن!
نمیدونم چرا امروز این کامپیوتر لعنتی هم با من سر ناسازگاری پیدا کرده!
کمتر از 16 ساعت دیگه به آغاز سال 95 باقی مونده و من هنوز هیچ کاری نکردم…
راستش تصمیمی هم ندارم که کاری انجام بدم…
همون طور که گفتم قصد دارم امسال رو تحویل نگیرم تا ببینم چه اتفاقی میفته…
تا به امروز تقریبا همه ی سالها رو تحویل گرفتم…
میخوام ببینم این دفعه که تحویلش نمیگیرم چه اتفاقی میفته!
مثلا آیا آسمون به زمین میاد یا اینکه اتفاقات خوبی که قراره برام بیفتن دیگه نخواهند افتاد…
همیشه من به دنبال زندگی دویدم و اون فرار کرده…
من با پای پیاده بودم و اون سواره…
راستش منت هر کسی رو که کشیدم برام ناز کرد و تاغچه بالا گذاشت…
زندگی هم همین طور بوده همیشه برام ناز کرده و منو دنبال خودش به هرجایی که خواسته کشونده…
حالا این منم که براش ناز میکنم و به دنبالش نمیرم.
بذار هر چقدر که میخواد بتازونه من دیگه دنبالش نیستم…
خدا رو چه دیدی شاید این دفعه زندگی دنبال من بیاد…
هر چند دیگه برام فرقی نمیکنه…
اصلا شاید موقع تحویل سال خوابیدم و بیدار نشدم…
سالی که گذشت برای بعضی ها بهترین سال بوده…
چون همه ی روزهاش غرق خوشی و عشق و حال بودن…
نمیدونم ولی حس میکنم اگر همیشه هم شاد باشی و همه ی روز هات رو به خوشی بگذرونی یه روزی میرسه که دیگه خسته میشی و زندگی برات یکنواخت میشه…
فکر کنم شادی بدون وجود غم معنی پیدا نمیکنه…
وقتی از سربالایی های زندگی بالا میری و با مشکلاتش دست و پنجه نرم میکنی حسابی خسته میشی اما وقتی توی سر پایینی می افتی اون لحظه میتونه برات لذت بخش ترین لحظات باشه…
من که مدتهاست این طور زندگی کردن رو تجربه نکردم و اصلا طعم خوش زندگی از یادم رفته…
البته بعضی ها هم هستن که در سال 94 اصلا رنگ شادی رو هم ندیدن و در حسرت یک روز خوشی موندن…
این طور آدمها رو خوب میتونم درک کنم چون بهشون نزدیکترم…
نمیگم هیچ روزی نخندیدم یا خوش نبودم ولی وقتی خوب دقت میکنم میبینم تعدادشون به قدری کم بودن که لا به لای روزهای تلخ و سیاهم گم میشن…
اکثر روز های سال 94 برای من تلخ و دردناک بودن…
خیلی دوست داشتم خودم رو جزء دسته ی سوم قرار بدم.
آدمهایی که هم غم داشتن و هم شادی و به معنی واقعی زندگی کردن…
غم و شادی با وجود همدیگه معنی پیدا میکنن و وجود غمها و غصه ها باعث میشه که انسان لذت خوشی ها و شادی ها رو بیشتر درک کنه…
چیزی که واقعیته اینه که سال 94 با تلخی ها و شادی هاش دیگه داره تموم میشه و ما انسان ها دیگه نمیتونیم به روزهای گذشته برگردیم…
فقط میتونیم امیدوار باشیم که سال 95 برامون سال خوبی باشه…
با اینکه نا امیدی توی وجودم رخنه کرده ولی خب هنوز دوست دارم دوباره طعم شادی و خوشبختی رو احساس کنم…
شاید توی سرنوشت من اینطور نوشته باشن که سال 95 اتفاقات خوبی برام بیفته…
اما یه چیزی ته دلم میگه تو منتظر روزهای بدتر باش, خوشی کجا بود؟!
به هر حال حقیقت اینه که علی‌رقم میل باطنیم هنوز زنده ام و مجبورم تمام پیشامد ها رو تحمل کنم خواه خوش خواه ناخوش…
میدونم درست نیست که توی این ساعت های آخر از نا امیدی و غم بنویسم ولی چه کنم که اینها واقعیت های زندگی من هستن و هنوز اتفاق خوب و خوشی توی زندگیم نیفتاده که توی پستهام ازش بنویسم…
توی سالی که گذشت خیلی ها دلم رو شکستن و آزارم دادن ولی خب بهتر اینه که همشون رو ببخشم و آغاز سال جدید رو بهشون تبریک بگم…
از خدا میخوام که از سر تغصیراتشون بگذره و سرنوشتشون رو در سال جدید خوب رقم بزنه…
یه تبریک دیگه برای کسانی که من رو میشناسن و آگاهانه به این سایت میان و پستهای من رو میخونن و بعدش میرن و پشت سرم صفحه میذارن…
اشکالی نداره عزیزانم عید شما هم مبارک باشه…
یه تبریک ویژه هم خدمت اونایی که به طور اتفاقی به اینجا میان و گذری یه دیدی به پستها میزنن و میرن…
عید شما هم مبارک دوستان جدید, باز هم به من سر بزنید…
آرزو میکنم سال جدید برای همه ی انسانهای روی زمین سالی خوب و پر بار باشه و اون چه که از خدا میخوان براشون اتفاق بیفته…
و اما تبریک آخرم تقدیم به کسی که یک روز فاتح قلبم شد و اون رو برای همیشه به تصرف خودش در آورد…
ولی به ناگاه در اوج ناباوری من رو رها کرد و به دنبال زندگی خودش رفت…
عشق من درسته که رفتی و فراموشم کردی ولی من همواره به یادت هستم و به عشقت نفس میکشم…
شاید سال 95 خدا تورو به من برگردونه…
چه این اتفاق بیفته و چه نیفته من دوستت خواهم داشت و باز به یادت خواهم بود…
این تنها چیزیه که در سال جدید تغییر نمیکنه و پابرجا باقی خواهد موند…
به هرحال از خدا میخوام که سال 95 برای تو همون طوری باشه که خودت دوست داری و آرزوش رو میکنی…
ازش میخوام که خوشبخت بشی حتی اگر این خوشبختی به قیمت نبود من تموم بشه…
و باز از خدا میخوام که همه روزهای سال جدید توام با خوشی و شادکامی برای تو و خانوادت باشه…
و حرف پایانی من به تو این باشه که…
چه باشی و چه نباشی دوستت دارم…
عیدت مبارک…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + پنج =