بوی یلدا را میشنوی انتهای خیابان آذر؟!
باز هم قرارِ عاشقانه ی پاییز و زمستان..
قراری طولانی به بلندای یک شب..
شب عشق بازیِ برگ و برف..
پاییز، چمدان به دست ایستاده..
عزم رفتن دارد..
آسمان بغض میکند و میبارد..
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست..
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد..
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد، دستی تکان میدهد، قدمی برمیدارد سنگین و سرد!
کاسه ای آب میریزم پشتِ پایِ پاییز و تمام میشود..
پاییز، ای آبستنِ روزهای عاشقی، رفتنت بخیر، سفرت بی خطر..
……….
سر انگشتت انارِ دانه دانه..
لبِ سرخِ تو قاچِ هندوانه..
دو چشمت بیت ناب فال حافظ..
شب یلدای مویت عاشقانه..
یلدایتان فرخنده..

پی نوشت

بعد از تو عاشقِ یلدا شدن کارِ سختی نیست..
بی تو هر شب زمستان هر شب پر از سرماست و نبودنِ تو عجیب شبیهِ بودن‌هایِ ماست..
پناه میدهم به تو که این شب یلدا تنهایی!
خودم هزار شبِ یلدا تنها بوده ام..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − 11 =