بیرحمِ مهربانT-manager23 بهمن 1398امشب میتوانم غمگین ترین شعرهایم را بگویم.. شاید بگویم: شب، ستاره باران است.. نسیمی سرد و آرام صورتم را به نوازش وا میدارد و ... ادامه مطلب
خداحافظ مادربزرگT-manager19 مرداد 1398نمیدونم از کجا باید شروع کنم و راجع به چی بنویسم.. سفرِ چند روزه به تهران یا بیماریِ پدرم و از همه بدتر فوتِ ... ادامه مطلب
و عشق یعنی:T-manager25 خرداد 1398و عشق یعنی چشمهایش را اندازه ی دنیا ببینی و دنیا را اندازه ی آغوشش.. من از آغوشِ تو بارها به بهشت رفته ام.. ... ادامه مطلب
یکی را دوست دارمT-manager14 مرداد 1395یکی را دوست دارم ولی او باور ندارد. یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد ... ادامه مطلب