خلوت دل – برگه 17

T-manager13 شهریور 1398

من کاتبِ غمگینِ این سطور، حتی اگر به وقتِ اسمتِ انگور، ایستگاهِ صلواتی بزنم و در قدح های کاغذی شراب بفروشم، دلم وا نمیشود.. ... ادامه مطلب

T-manager6 شهریور 1398

دور شده بودم از همه ی نقشه هایی که سالها پیش برای آیندم کشیده بودم.. از همه ی قولهایی که به خودم داده بودم.. ... ادامه مطلب

T-manager26 مرداد 1398

نمیدانم کجای دنیا گمت کردم! در هیاهوی بازار، در وسوسه های نفسم یا در خستگیِ هنگامِ نماز.. ... ادامه مطلب

T-manager19 مرداد 1398

نمیدونم از کجا باید شروع کنم و راجع به چی بنویسم.. سفرِ چند روزه به تهران یا بیماریِ پدرم و از همه بدتر فوتِ ... ادامه مطلب