دنیای من آینده ای با من ندارد..
غم از دلِ من نایِ دل کندن ندارد..
آتش گرفته زیرِ شورِستانِ قلبم..
دوزخ ترین کفتارِ گورستانِ قلبم..
ابری به پهنای جهان در چشم دارم..
طوفانِ سخت و بی امان در چشم دارم..
تاوانِ تنها اشتباهم، اشتباه است..
اعدامِ روحِ بیگناهم اشتباه است..
از اولین بوسیدنم تا اولین درد..
کوتاه بود عمرِ من و کوتاهتر کرد..
در خوابِ خوش، در آشیانم تیر خوردم..
چه سیلیِ بی رحمی از تقدیر خوردم..
مردم عقابِ در قفس دیدن ندارد..
حالی که معلوم است پرسیدن ندارد..
جان بر لبم، لب بسته، بَستَم چشم بر در..
یک گوشه ی غم دار در تصنیفِ آخر..
عشقم، چه داری از وجودم می تراشی؟!
زخمیترین قلبِ جهان را میخراشی..
پشتِ سرم آوار و پیشِ روم آوار..
یک آجرِ پوسیده زیرِ پایِ دیوار..
من لحظه ی دیدارِ عیسی و صلیبم..
واضحترین تصویر از حوا و سیبم..
یک سوزنِ پوسیده رویِ راه آهن..
هیچ اعتباری نیست به آینده ی من..
من در خیالِ خود بتی بودم، شکستم..
من را تماشا کن تبر در هر دو دستم..
دیگر توانِ دوستی با من ندارم..
هیچ احتیاجی هم به یک دشمن ندارم..
تیرِ خلاصم بر وجودِ نیمه جانم..
من کاردم بر ناله های استخوانم..
لبخند و اشکِ همزمانم آخرِ فیلم..
تنهاترین نقشِ جهانم آخرِ فیلم..
من قصه ای هستم که پایانی ندارد..
وابسته ای هستم که درمانی ندارد..
انگار رختِ عشق برای من گشاد است..
من برگی ام که تکیه اش بر حرفِ باد است..
دنیای من آینده ای با من ندارد..
غم از دلِ من نایِ دل کندن ندارد..
پی نوشت
خوب یا بدش را نمیدانم..
اما اگر مبتلایش شُدید، محال است تنها شود..
دلتنگی را میگویم..
فرقی نمیکند که چگونه به سراغتان بیاید..
گاهی با شنیدنِ یک آهنگ..
گاهی با دیدنِ یک عکس..
یا هر چیزی که حجمِ انبوهی از خاطرات را داشته باشد..
به سراغتان میآید..
گلویتان را میفشارد..
و آرام آرام جانتان را میگیرد..
مراقب باشید..
دلتنگی همین حوالی پرسه میزند..غم از دلِ من نایِ دل کندن ندارد..
بدون دیدگاه