تعطیلات نوروز هم به چشم بر هم زدنی تموم شد..
از امروز دیگه رسما وارد سالِ ۹۷ شدیم..
جا داره یه بار دیگه هم فرا رسیدنِ بهار و نو شدن طبیعت رو به همگی تبریک و تهنیت عرض کنم..
امیدوارم امسال، سالِ شکفتنِ گل‌های آرزو‌هاتون باشه..
البته از اونجایی که امروز سه‌شنبه هست و وسطِ هفته، خیلی‌ها تصمیم گرفتن که تعطیلات رو تا جمعه ادامه بدن و سالِ کاری و تحصیلیِ خودشون رو از شنبه شروع کنن..
بعضی‌ها هم هنوز توی مسافرت هستن و در حالِ گردش و تفریح..
من که پنجمِ فروردین، سالِ کاریِ ۹۷ رو شروع کردم و امروز اومدن به اداره برام خیلی سخت نبود..
بر خلافِ خیلی‌ها که از امروز وحشت داشتن، من خوشحال هم بودم که تعطیلاتِ لعنتی تموم شد و روزهای عادی شروع شدن..
البته کلا از اومدنِ بهار و طولانی تر شدنِ روزها خوشحالم، چون اصلا از شبای طولانی و روزهای کوتاه خوشم نمیاد..
خب بالاخره من پسرِ آفتابم دیگه یه مرداد ماهیِ متعلق به خورشید..
نه اینکه کلا از پاییز و زمستون بدم بیاد نه!
روزگار کاری کرده که کمی از این دو تا فصل، دلچرکین بشم، وگرنه همۀ فصل‌های خدا زیبا و دوست داشتنی هستن..
از یه طرف هم برای آدمی مثلِ من، گُذَروندنِ شب‌های طولانی خیلی سخته..
تا صبح بشه جونت به لبت میرسه..
خوبیِ بهار و تابستون اینه که دیر شب میشه، وقتی هم که شب میشه زود صبح از راه میرسه..
تازه روزهاش هم مثلِ پاییز و زمستون دلگیر و کشنده نیستن..
و مهمتر از همه تکرارِ روزهایی که اتفاقاتِ بد رو به یادت میارن کمتر از فصلِ پاییز و زمستونه..
به هر حال چیزی که هست اینه که همگی یک سالِ دیگه پیرتر شدیم و از این طرف یک سالِ دیگه به گذشته هامون افزوده شد..
گذشته هایی که پر از خاطراتِ خوب و بد هستن..
خب قطعا ۹۶ برای خیلی ها بهترین سال بوده و شاید مهمترین اتفاقاتِ زندگیشون توی این سال افتاده..
برای خیلی های دیگه یه سالِ معمولی مثلِ همه ی سالهای دیگه بوده..
و نهایتا برای عده ای دیگه سالِ بدی رقم خورده..
۹۶ برای من هم سالِ خیلی خوبی نبود..
یه جورایی دلِ خوشی ازش ندارم..
ولی خب از حق نگذریم باید اعتراف کنم که اتفاقاتِ خوبی هم توی سالِ گذشته افتادن..
البته مستقیما برای خودِ من هیچ اتفاقِ خوبی نیفتاده اما برای نزدیکانم چرا..
خب یه طورایی با خوشحالیِ اون‌ها منم خوشحال شدم..
اما هیچ اتفاقِ مثبتی برای خودِ من نیفتاده و هر چی بوده ناراحتی بوده..
خدا رو شکر که رفت..
حالا باید نشست و دید که ۹۷، این سگِ با وفا چی برامون به ارمغان آورده..
میخواد دشمنمون باشه و پاچمون رو بگیره یا دوست و همراهمون باشه..
این چند روزِ اول که خیلی تعریفی نداشت..
۲۹ اسفند از جاده ی خلخال به سمتِ اسالم رفتیم و تا چهارم فروردین رو در موسی محله، نزدیکِ شهرستانِ تالِش گُذَروندیم..
یه جاده ی واقعا رویایی و زیبا..
منطقه ی ییلاقی در دامنه ی کوه با کلبه هایی کوچک و بسیار زیبا در دامان طبیعت..
و دامنه ای جنگلی که انگار جاده ی ورود به بهشته..
خب جایی که بودیم تقریبا کنارِ دریا بود و به رضوان شهر، تالش, انزلی و آستارا نزدیک بود..
روزها همون حوالی گشت میزدیم و شب به خونه برمیگشتیم..
متاسفانه بیشتر اعضای خانواده با ما همراهی نکردن و خب همین باعث شد که خیلی بهمون خوش نگذره..
توی اون چند روز اتفاقِ خاصی نیفتاد که بخوام راجع بهش بنویسم..
جز اینکه واقعا آب و هوای خوبی رو تجربه کردم و توی اون چند روز واقعا راحت نفَس میکشیدم..
تنها جایی که توی گردش‌ها ازش خوشم اومد، آبشاری توی رضوان شهر به نامِ آبشارِ ویسادار بود..
یه منطقه ی کوهستانی و جنگلیِ بسیار زیبا که آرامش رو چند ساعتی بهم هدیه داد..
فقط هزاران افسوس که این جنگل‌های زیبا به دستِ بنی بشرِ ظالم از بین میرن و روز به روز از مساحتشون کاسته میشه..
دیدنِ صحنه های دلخراشی چون سفره های یک بار مصرفِ بی شماری که از شاخه های درختانِ مسیرِ بهشتیِ خلخال به اسالم آویزان بودن و باد تکونشون میداد، شکستن و آتیش زدنِ شاخه های درختان و ریختنِ زباله توی طبیعت از مواردی بودن که واقعا ناراحتم میکردن..
خصوصا اون مسیرِ خلخال به اسالم که جلوه ی بسیار بدی پیدا کرده بود..
چند تا عکس از اونجا گرفتم و توی فضای مجازی پخش کردم و زیرش نوشتم که ای مردم، خواهش میکنم با طبیعت این کارو نکنید..
کاش گوشِ شنوایی باشه..
کاش این همه به فکرِ خوش گُذَرونیِ خودمون نباشیم و اینطور راحت طبیعت رو از بین نبریم..
جاهای دیگه هم رفتیم مثلِ منطقه ی آزادِ انزلی..
سورتمه سواریِ شهرِ تالش..
کنارِ دریا هم چند باری رفتیم ولی خب اون حسی رو که همیشه بهم می‌داد دیگه ازش نگرفتم..
شنبه چهارم فروردین از همون مسیر اسالم به خلخال و بعد به سرچم و نهایتا به زنجان برگشتیم..
یکشنبه هم اومدم سرِ کار..
این چهار روزِ تعطیلیِ گذشته رو هم کارِ خاصی نکردم..
تا نزدیکای صبح بیدار و روزها تا لِنگِ ظهر خواب..
بعد از ظهر‌ها و عصر ها هم تو کوچه و خیابون و این ور و اون ور..
دیروز رو هم با کلِ اعضای خانواده تویِ منطقه ی روستای شیلاندار که طبیعتِ بسیار زیبایی داره گُذَروندیم..
شیلاندار یکی از مناطقِ توریستیِ زنجان هست که برای رفتن به اونجا باید از جاده ی زنجان به تهم بگذری و بعد از گذشتن از روستای تهم در اولین دو راهی به سمتِ راست پیچیده و مسیر رو تا انتها ادامه بدین..
چند کیلومتری که ادامه میدی آسفالت تموم میشه و بقیه خاکی هستش..
البته خاکی از نوعِ بسیار بد..
با ماشین‌هایی مثلِ پراید سخت میشه اون مسیر رو رفت..
جاده ی بسیار ناجوری داره و ترجیحا بهتره از ماشین‌های کمک دار یا شاسی بلند برای رفتن به اونجا استفاده کرد..
البته نِیسانِ آبی هم داشته باشید مشکلتون حله..
نه اینکه پراید نمیتونه اون مسیر رو بره نه، میره ولی خیلی دشوار..
چند جایی باید پیاده بشین تا پشتِ ماشین به زمین نخوره، چند جا باید هُل بدین و خلاصه با مصیبت باید برین و برگردین..
دقیقا مشکلی که برای ما به وجود اومد..
البته اون منطقه واقعا ارزش دیدن رو داره..
خصوصا چند هفته بعد که همه جا کاملا سرسبز میشه..
یه آبشارِ زیبا هم اونجا هست که واقعا حیفه نبینی..
کلی بنر توی سطحِ شهر دیدم که منطقه ی شیلاندار رو معرفی میکنه..
اما موندم که با اون جاده ی بد چطور مردم رو برای دیدن اون منطقه دعوت میکنن..
خب مسئولین محترم، جاده رو درست کنید تا مردم راحت بتونن به اون منطقه برن و از طبیعت زیباش استفاده کنن..
همه که تراکتور و نِیسانِ آبی یا از این ماشینای شاسی بلند ندارن که..
به هر حال به هر بدبختی که بود ما رفتیم و برگشتیم، اما دیگه تا زمانی که مسیرش آسفالت نشه پامونو اونجا نخواهیم گذاشت..
دیشب خیلی خسته بودم و دردِ بدی توی قفسه ی سینم احساس می‌کردم..
به سختی تونستم یه دوشِ مختصر بگیرم و به رختِ خواب برم..
امان از بی خوابی که اینطور مواقع به سراغت میاد..
صبح هم قبل از ساعتم بیدار شدم، لباس پوشیدم و اومدم اداره..
اما انگار هنوز کسی تصمیم نداره که کار بکنه..
همه جا خلوت و ساکته..
بعضی‌ها هنوز توی مرخصی هستن و بر نگشتن..
اونایی هم که اومدن مثلِ من بیکار نشستن..
چون کاری برای انجام دادن وجود نداره..
خیلی گرسنه بودم..
دیشب حالم بد بود و شام نخوردم..
واسه همین رفتم بیرون و توی همین میدونِ پایینی یه دلِ سیر صبحانه زدم تو رگ..
جایِ همگی خالی..
بله عزیزان این خلاصه ای بود از آغازِ سال ۱۳۹۷٫٫
امیدوارم تعطیلاتِ شما خیلی بهتر از تعطیلاتِ من بوده باشه و حسابی بهتون خوش گذشته باشه..
البته بعضی‌ها با آغازِ سالِ نو عزیزانشون رو از دست دادن که جا داره به اون‌ها هم تسلیت بگم..
جاشون سبز..
و نهایتا برای همگی سالی پر از صفا و صمیمیت، عشق و دوستی، پیروزی و موفقیت و شادی و نشاط در کنارِ عزیزانتون آرزو می‌کنم..
پیروز و شادکام باشید..

پی نوشت

نازنینا دوست یعنی: انتخاب..
یعنی: از بنده سلام از تو جواب..

دوست یعنی: دل به ما بستی رفیق؟..
دوست یعنی: یادِ ما هستی رفیق؟..

دوست یعنی: مطلبت را دیده ام..
یعنی: احوالِ تو را پرسیده ام..

دوست یعنی: در رفاقت کاملی..
دوست یعنی: نیستی و در دلی..

دوست یعنی دوستی را لایقم؟..
تو حقیقت من مجازی عاشقم..

دوست یعنی: کار و بارم خوب نیست..
تو نباشی روزگارم خوب نیست..

دوست یعنی: بغضِ لبخندم شکست..
دوری و جای تو گلدانی نشست..

دوست یعنی مثلِ جان و در تنی..
دوست یعنی: خوب شد تو با منی..

دوست یعنی: حسرت و لبخند و آه..
میشوم دلتنگِ رویت گاه‌گاه..

دوست یعنی: جای پایت در دل است..
دوری از تو جانِ شیرین مشکل است..

دوست یعنی: نکته های پیچ‌پیچ..
دوست یعنی: جز محبت هیچ، هیچ..

دوست یعنی: از سکوتِ من بخوان..
دوست یعنی: در کنارِ من بمان..

دوست یعنی: خنده های ریز‌ریز..
دوست یعنی: دوستت دارم عزیز..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده − ده =