بی کسیهای مرا اشعار میفهمد فقط
ناله ی غمگین, دلِ گیتار میفهمد فقط

بارها شد گریه کردم در میان شعرها
اشکهایم, دفتر نم دار میفهمد فقط

من بهاری بودم و باد خزان بر من وزید
حالِ بیمارم, تن تبدار میفهمد فقط

جغدِ شومی آمد و آواز خوان قصه شد
قدر گل را بلبل گلزار میفهمد فقط

غم گرفته آسمانِ سینه ی دلتنگیم
بغض باران, آدمِ تودار میفهمد فقط

دردِ یوسف, چشمِ دیدن را گرفته از نبی
لذتِ دیدن, بدان دیدار میفهمد فقط

دل نباشد سفره ای تا وا شود در هر کجا
حرف دل را محرم اسرار میفهمد فقط

غم مخور سنگ صبورم کس تو را درکت نکرد
بی کسیهای مرا اشعار میفهمد فقط

بهترین هدیه ی بهاری از یک بهترین

دیروز دل نوشته ای بسیار زیبا از سمت عزیزی دریافت کردم…
وقتی خواندمش تمام وجودم غرق در شادی شد…
اولین و بهترین هدیه ی سال جدید را از کسی گرفتم که مظهر عشق و احساس است….
میدانم آنچه که نوشته, تماما از روی عشق و صداقت, و دوست داشتنی واقعی و خالصانه, که از اعماق قلب کوچکش میجوشد نگاشته شده…
این دل نوشته به قدری برایم ارزشمند است که در دفترچه ی خاطراتم برای همیشه ثبت میکنم تا همواره جلوی چشمانم باشد و همیشه بخوانمش…
چون عمق دوست داشتنی واقعی را از تکتک کلمات و جمله های این دل نوشته دریافت میکنم…
این بهترین هدیه ای بود که در طول چند سال اخیر دریافت کردم و فقط میتوانم در پاسخ این بهترین بگویم که من هم دوستت دارم و همین دل نوشته ی زیبا را دوباره به خودت تقدیم میکنم…
بابت مهر و محبتی که نثارم کردی و هدیه ی ارزشمندی که برایم فرستادی از تو سپاسگزارم و هرگز فراموشت نمیکنم…

زیباترین حس دنیا

دوست داشتنت زیبا ترین حس دنیاست…
برای دوست داشتنت نیازی به اجازه ی پدرم نیست…
و نه حتی تایید مادرم…
برای دوست داشتنت لزومی ندارد به نداشته هایت فکر کنم…
به اینکه نمی توانی خواسته هایم را برآورده کنی…
برای دوست داشتنت مقایسه لازم نیست…!
چون نمی خواهم انتخابت کنم…
فقط می خواهم دوستت بدارم…!
برای دوست داشتنت همین که چشمانم را ببندم و کنارت راه بروم کافیست…
بدون هیچ لمس و آغوشی…!
برای دوست داشتنت همین که دیر به دیر در کنارت هوای بهار را نفس بکشم و قلبم را گرم کنم کافیست…
همین که کنارت, با فاصله, قدم بزنم و شکوفه ها را متر کنم و ببینم که نگاهم می کنی و میخندی،کافیست…!
برای دوست داشتنت چیز زیادی لازم ندارم…!
چون فقط میخواهم دوستت داشته باشم…
مثل همین ارتفاع…!
مثل چراغ های روشنِ بی کسی شهرم…
تو فقط با همه ی نداشتن ها و دور بودن هایت بخند…
تو ساده ترین اتفاق زندگی ام هستی…!
نمی خواهم داشته باشمت, فقط می خواهم دوستت بدارم…!
تو واقعی ترین انتخاب من بودی, در تمام سال های منطقی بودنم…
انگار این بهار آمد که فقط تو را دوست بدارم…
دوستت دارم…
مثل بارانی که بی وقفه بارید…
مثل بهار و شکوفه هایش…
مثل قدم هایت وقتی از من دور می شدی…
دوستت دارم…!
همین…!

دانلود دکلمه ی همین نوشته با صدای خودم از این پیوند

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − هفت =