یه سینه ی آروم, یه شونه ی پرمهر, یه دستِ نوازش..
که وقتی تو چشات نگاه میکنه بگه:
چته دورِ چشات بگردم؟!
چته دردت به جونم؟!
من نمردم که تو دلت بگیره..
بیا همه کسم..
بیا دردات به جونم..
دست بکشه تو موهات و نوازشت کنه و بگه:
سرت رو بذار رو پاهام, به هیچی هم فکر نکن..
فقط من میگم و تو گوش کن..
بعد چشات رو میبندی و فقط گوش میکنی..
چشاتون رو ببندید..
خب!!
وقتی دلت میگیره, یعنی اینکه کسی رو نداری!
یعنی اینکه اون قدر تنهایی و بی کس, که خدا هم واسه تنهایی هات دلش میگیره!
اما تو تنها نیستی که..
تو یه خدا داری که اون بالا نشسته و داره یواشکی نگات میکنه..
بهت میگه: دلت گرفته؟! چی میخوای ازم؟!
بهش میگی یه سینه ی آروم, یه شونه ی پرمهر, یه دست نوازش و یه عالمه نگاه که فقط آرومم کنه..
خدا سرش رو میندازه پایین و بهت میگه:
اینارو دادم, اما نه به تو!!
دادمشون به کسایی که قدرش رو ندونستن!
حالا اگه بخوام به تو هم بدمشون, اون وقت دیگه تو آروم نمیشی, بلکه بیشتر اذیتت میکنن!
آره…!
حالا من میگم: خدا, تو بهم بده, اذیتش هم قشنگه!!
به دلم میشینه, بذار اذیتم کنن!
اما همچین که نگاه تو چشام کنه و دست تو موهام بکشه و اشک چشام رو ببینه خودش شرمنده میشه..
اما تو نمیخوای من اینو داشته باشم خدا!
پس توی خیالم خودم رو نوازش میکنم و میگم:
آروم باش قربونت برم!
آروم باش همه کسم!
بالاخره یه روزی رو دستاشون, نوازشت میکنن و دست به دست میچرخوننت و برات اشک میریزن!
اون روز تازه میفهمی, معنیِ متنی رو که گفته بودم:
بعضی وقتا اتفاقای خوب, اون قدر دیر میفتن که باید..
نگاه به آسمون کرد و گفت: وقتش گذشته, مال خودت!
اما حالا مگه من چی میخوام جز:
یه سینه ی آروم, یه شونه ی پرمهر..
ههه!
دوباره خیالات برم داشته و خیال پردازی هام گل کرده!
ببخش منو خدا, که این قدر خواسته هام زیاده!!
ببخش منو!
من چیزی نخواستم جز یه سینه ی آروم, جز یه دست که تو موهام کشیده بشه و بهم بگه:
آروم باش, دورت بگردم!
بدون دیدگاه