آن قدَر ها هم که مےگفتی خرابم نیستی…
گفته بودی عاشقی, پا در رکابم نیستی…
حرفهایت یک به یک در گوش من جا مانده است..
تازه گاهی اهل یک حرف حسابم نیستی…
منتظر هستم که کی از تو پیامی میرسد…
کافری دیگر که در فکر صوابم نیستی…
خوب یادم مانده گفتی, با منی تا روز حشر…
گفته بودی در پی رنج و عذابم نیستی…
دارم از دوری تو می میرم و، تو بی خیال …
من سوالی کردم و فکر جوابم نیستی…
از تو پرسیدم چرا رفتی, چرا کردی سکوت…
تو مگر خود رهبر این انقلابم نیستی…؟
کودتا با دست تو، با چشم تو، با بوسه ات.
خوب من حالا در این شبها شهابم نیستی…
باورم شد عاشقم هستی ولی این قصه بود…
آن قدَرها هم که می گفتی خرابم نیستی…
بدون دیدگاه