میگم: دیدی یادت رفت!
دیدی یادم رفت!
دیدی اولِ سال شد و با هم حرف نزدیم!
از بس که باورمون شده، هیچ وقت آفتابِ آسمونِمون نمیشی..
دیدی گنجشک ها هم نیومدن رو بوممون آواز بخونن، که بدونیم از طرف شما اومدن!
نه سبز شدیم، نه گل دادیم، شدیم یه درختِ خشک، وسطِ یه کویر..
هی به خنده هاش نگاه کردیم و دلمون لرزید و هیچی نگفتیم..
یهو نگاه کردیم و دیدیم که برفِ نو اومده نشسته تو دلمون و رو موهامون..
نرفتیم دَمِ چشاش وایسیم و وَن یَکاد بخونیم..
عِینِهو آدم بزرگا وایسادیم از دور نگاش کردیم و هیچی نگفتیم..
بدونِ اینکه بپرسیم بقیه با چه حقی از نزدیک نگاش میکنن..
بابا، جونمون به لب رسید بس که انتظار کشیدیم..
اصلا انگاری باورمون شده، احسَنُ الحالِ ما نمیشه..
آخرشم که دیدی که ویروس زد به دلمون و مچاله شدیم از درد..
درد از شفا بهتره، میدونم..
اونم اگه تهِ شفا رنجیدنِ شما باشه..
حالا هم باید صبر کنیم هوا تاریک بشه، بیاییم به تماشای عکسات و آواز بخونیم، تو کوچه هایی که دیگه ازشون رد نمیشیم..
میدونی؟ شبا شده شبیهِ صبحِ بعدِ مستی..
دیدی آدم سرش درد میگیره؟ ولی به خودش میگه: می ارزید..
آره می ارزید، اون مستی به این خماری می ارزید..

پی نوشت

باز آی دلبرا که دلم بی قرارِ توست..
وین جانِ بر لب آمده در انتظار توست..

در دستِ این خمارِ غمم هیچ چاره نیست..
جز باده ای که در قدحِ غم گُسارِ توست..

ساقی به دست باش که این مست می پرست..
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمارِ توست..

هر سوی موجِ فتنه گرفته است و زین میان..
آسایشی که هست مرا در کنارِ توست..

سیری مباد سوخته ی تشنه کام را..
تا جرعه نوشِ چشمه ی شیرین گُوارِ توست..

بیچاره دل که غارت، عشقش به باد داد..
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست..

هرگز ز دل امیدِ گل آوردنم نرفت..
این شاخِ خشک، زنده به بوی بهار توست..

ای سایه صبر کُن که بر آید به کامِ دل..
آن آرزو که در دلِ امیدوارِ توست..


خلوت دل

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − نه =