خواستم چیزی بنویسم !….بیادت افتادم
گفتم بگذار برای همه بنویسم…
باورتــــان میشــــود یکســــــال دیگـــــــر بــــــی او گذشـــــــت و…
مـــــــــن هنـــــــوز نفــــــس میکشــــم
چقدر سخت جانم من…
امروز روز عشاق است…
شاید خیلیها مثل من امروز را هم تنها سر میکنند…
فقط میتوانم بگویم غصه نخور رفیق خدا با ماست…
جمعه روز تولدت بود….
نمیدانم روزت را چطور گذراندی!!
من که هزار بار مردم و زنده شدم…
امروز هم مثل دیروز است…
کاش بمیرم ولی دیگر زنده نشوم…
خستهام از این تکرار مناسبتها…
چون همهشان نبودنت را به رخم میکشند…
اکنون تجربه می کنم سی و یکمین سالمرگ زندگیم را
و تو بیا نگاه کن
که چه زشت، زمان به لحظه های بی تو بودن می خندد
شبِ قبل از مرگ است
هوا ابری و آسمان بارانیست
امشب واژه ها چه سخت به ذهن آبی ام تلمبار می شوند!
شاید گلایه خواهند کرد از نبودن و نیامدنت…
تو بگو کدام شب را بی فکر من روز می کنی؟؟
کدام جادو لحظه هایت را پر کرده
که حتی نگاهی به تنهایی ام نمی کنی؟؟
روزِ مرگ من باز فرا می رسد…
من اینجام، اینجا!
گور من اینجاست. مرا پیدا کن…
هر که خواهی باش اما باش!
و برای روح مرده ام مرهم باش.
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
بدون دیدگاه