خسته ام… از صبوری خسته ام… از فریادهایی که در گلویم خفه ماند…
خسته ام… از صبوری خسته ام… از فریادهایی که در گلویم خفه ماند…
به تو تقدیم ای عشقی که زخمت زخمِ کاری بود و بعد از سال ها هر شب برایم یادگاری بود به تو تقدیم این شعر پر از احساس تنهایی همین حسی که می دانی مساوی با خماری بود