بیشتر از یک ماهه که چیزی پست نکردم.. راستش منتظر بودم تا کارهای تعمیری و تغییراتی که میخواستم توی سایت بدم، تموم بشه و بعد اقدام به نوشتن پست کنم، اما ظاهرا این قصه سرِ دراز داره و هنوز نمیدونم…
بیشتر از یک ماهه که چیزی پست نکردم.. راستش منتظر بودم تا کارهای تعمیری و تغییراتی که میخواستم توی سایت بدم، تموم بشه و بعد اقدام به نوشتن پست کنم، اما ظاهرا این قصه سرِ دراز داره و هنوز نمیدونم…
مشدی کی بود میگفت دلگیره پاییز؟! اصلا قربونِ دهنش، راست میگفت خب!! دِ آخه این ملت خودشون رو به اون راه میزنن، از چی در برن؟! چه خبرِشونه هی ببین نارِنجیا رو، ببین نارِنگیا رو؟!
کنارم باش این پاییز، کنارم باش میترسم.. خزان را دوست دارم من.. ولی بی تو خیابان، کوچه ها، این شهر، این پاییز..! تو را بدجور کم دارند..
جایی بی سراغ برای رفعِ دلشکستگی.. چایی داغ برای رفعِ خستگی.. سطری کتاب برای دغدعه ی فراموشی.. شعری ناب برای زمزمه در خاموشی..
دیشب خوابت را دیدم.. گریه می کردم.. به گمانم چشمانم با ابرهای بهاری مسابقه گذاشته بودند..
اومده بود توی حیاطِ آقا جون.. نشستم بقلِ درختِ توت، سرم رو تکیه دادم به درخت.. چشمام رو هم دوختم به آسِمونِ ابری..
میگم یادته چند وقت پیش یه زلزله اومد تِهرون رو لرزوند؟! همه ترسیده بودن.. ما هم که همیشه تو فضای مجازی پلاسیم و آخرین اخبار رو دنبال میکنیم سیگارمون رو برداشتیم و رفتیم توی تراس..
بابا من که تاریک نبودم.. اهلِ نور بودم و محبت، زلالِ زلال بودم.. سنگایِ کفِ صدامو میشمردی یادت نیست؟!
من آماده ام.. آماده برای متوقف کردنِ ساعتها خواباندنِ خاطرات.. برای کندنِ نقابِ لبخندهای کمرنگ..
میگم: دیدی یادت رفت! دیدی یادم رفت! دیدی اولِ سال شد و با هم حرف نزدیم! از بس که باورمون شده، هیچ وقت آفتابِ آسمونِمون نمیشی..