قلم روی کاغذ چرخید و چرخید. بی مقصد بود قلمم. چه مینوشت؟ گمان میکنم از تو مینوشت.
قلم روی کاغذ چرخید و چرخید. بی مقصد بود قلمم. چه مینوشت؟ گمان میکنم از تو مینوشت.
تمامِ ترانه هایم، ترنمِ یادِ توست و تمامِ نفسهایم، خلاصه در نفسهای توست.
مادر، آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمانِ زندگی ام میبینم، آن هنگام که جوششِ چشمه ی چشمت را، در سراشیبیِ صورتِ زیبایت برانداز میکنم، زمانی که به یاد می آورم، چگونه در جستجوی آغوشِ پر مهرت هجمِ خالیِ…