زندگی با خاطراتِ کسی که دیگه نیست، مرگه.. مرگی که ناگهان توی خیابون شلوغ، که روزی با کسی که دیگه نیست همقدم شدی، کنارت راه میره..
زندگی با خاطراتِ کسی که دیگه نیست، مرگه.. مرگی که ناگهان توی خیابون شلوغ، که روزی با کسی که دیگه نیست همقدم شدی، کنارت راه میره..
سلام ای هیبتِ در مه! اگر از حالِ من پرسی.. ملالی نیست جز دوریِ دستانِ تو از دستم، تو چی؟! یادی از این مرد مجازی میکنی یا نه؟! شکستی عهد سابق را؟! نگو نه من که نشکستم..
اولین روزِ بعدِ رفتنِ توست.. و چه تنهاییِ غم انگیزی.. بعد از آن لحظه های سبزِ بهار.. چه خزانی، چه زردِ پاییزی..
صدای ویبره ی گوشیم رو که شنیدم، فکر کردم پیام اومده! ولی انگار شارژِ باتریش تموم شده بود!
هفت سالَم بود.. صبحِ زود، وقتی از خواب بیدار شدم تا به مدرسه بروم، دیدم زمین مثلِ عروسها پیراهنِ سفید پوشیده.. برف آمده بود..
بر چشم به هم زدنی، سالِ ۲۰۱۸ هم به پایان رسید و رسما واردِ سالِ ۲۰۱۹ شدیم.. یازده روزِ پیش هم پاییز بار و بندیلش رو بست و از پیشمون رفت و زمستانِ سرد جاشو گرفت..