چو بستی در به رویِ من, به کوی صبر, رو کردم چو درمانم نبخشیدی, به دردِ خویش, خو کردم
چو بستی در به رویِ من, به کوی صبر, رو کردم چو درمانم نبخشیدی, به دردِ خویش, خو کردم
یه سینه ی آروم, یه شونه ی پرمهر, یه دستِ نوازش.. که وقتی تو چشات نگاه میکنه بگه:
خیلی گذشته است از آن دلت, که زودتر از سیگار آتش میگرفت!
تا چشم به هم زدیم بیست روز از سال جدید گذشت.. عمر گران به همین سرعت داره میگذره..
دوستان, شرح پریشانیِ من گوش کنید داستان غم پنهانیِ من گوش کنید