دیشب میخواستم یه بیت شعر رو توی گوگل سرچ کنم… یه بیتش که یادم مونده بود رو نوشتم و اینتر رو فشار دادم…
دیشب میخواستم یه بیت شعر رو توی گوگل سرچ کنم… یه بیتش که یادم مونده بود رو نوشتم و اینتر رو فشار دادم…
در این سرای بی کسی, کسی به در نمی زند به دشتِ پر ملالِ ما, پرنده پَر نمی زند
از قدیم گفتن: سالی که نکوست از بهارش پیداست. بله پاییز شروع شد و درست روز اولش منِ بخت برگشته دوباره سرما خوردم.
پاییز می آید… و من، چه مستم این بار… مستِ مست، از صدای خش خشِ گام هایش…
کاش یک منتقدی شعر مرا نقد کند یا غزل های تو را با دلِ من عقد کند کاش آغوشِ تو از بندِ دلم کم نشود زندگی کردنِ من, دوباره مبهم نشود
درود بر همگان. دوستی به من ایمیل داده بود که چرا خبری ازت نیست و از خودت چیزی نمینویسی…
زندان کشیده ترسی از زندان ندارد از این نترسانم که غم پایان ندارد! یک گوشه با من مینشیند سرد و ساکت تنهاییام کاری به این و آن ندارد
بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم! حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت! وَ من بیچاره ی چشم تو ام… با چشم می جنگم!