من آنِ تو امT-manager13 شهریور 1398من کاتبِ غمگینِ این سطور، حتی اگر به وقتِ اسمتِ انگور، ایستگاهِ صلواتی بزنم و در قدح های کاغذی شراب بفروشم، دلم وا نمیشود.. ... ادامه مطلب
دلـــبرT-manager9 مرداد 1398شب دورِ میز، با دلبر نشستیم.. این طرفِ میز خودم، اون طرفِ میز دلبر.. با چاقو اسمش رو تراشیدم روی میز.. ... ادامه مطلب
من خوبِ خوب شدمT-manager13 خرداد 1398من خوبِ خوب شدم دیگه درد ندارم.. کتفم درد نمیکنه.. قلبم از جاش در نمیاد وقتی بِهِت فکر میکنم.. ... ادامه مطلب
از زِندِگانیَم گِلِه دارد جوانیَمT-manager29 اردیبهشت 1398تا چشم به هم زدیم دو ماه از فصلِ بهار رو پشتِ سر گذاشتیم.. روزها اونقدر سریع میگذرن که آدم اصلا نمیفهمه از کجا ... ادامه مطلب