باز هم یک سال دیگه گذشت و شب یلدا….
یلدای من بی تو چه معنایی داره؟!
یلدای من بی تو میشه تمام شب های سال که بی تو قد هزار سال نوری طول می کشه….
مثل یلدای دوریت که تمومی نداره….
مثل یلدای غمت که پایونی نداره….
تو بگو میون جشن یلدا دل من باید چه حالی داشته باشه وقتی تو نیستی؟!
یلدا کدومه بی تو؟!
شادی بی تو چیه؟!
مدت هاست دیگه نفهمیدم شادی بی تو یعنی چی….
نه طراوت بهار ، نه شادابی تابستون ، نه برگ ریز پاییز و نه این یلدا که میشه سرآغاز سپیدی زمستون, هیچ کدوم بی تو واسم رنگی نداره….
عزیز من چرا؟!
چرا من؟چرا تو؟چرا این همه فاصله؟!
شاید خیلی ها امشب حال من رو داشته باشن, پس این شعر تقدیم همه ی کسانی که زندگی براشون بی رنگ شده….
بی تو هر شب یلداست
طولانی ترین شب سال من…نه!!
طولانی ترین شب عمر من , همان شبی بود که مثل دود سیگارم, چرخ زنان رفتی…و رفتی..
شب یلدای من , فقط در تقویم خودم علامت خورده !
شما نمی دانید….
دلگیر ، زیر چشم خدا ، روی ابر غم..
بی هیچ ارتباط به باران نشسته ام..
فرقی نمیکند چه شبی چند ساعت است..
از هر پلی که رد شدم آن را شکسته ام !
یادش بخیر های مرا گریه می شوی..
سیگار پشت خاطره ها دود می شود..
دردی غلیظ روح تو را آه می کشد..
در نطفه شعرهای تو نابود می شود..
سرد است در هوای کسی گریه می کنم..
یک آسمان در قفسی… گریه می کنم..
پوشیده ام لباس تو را…هِی سیاهتر..
تا صبح…تا به من برسی گریه می کنم..
در لا به لای این شب دیوانه گم شدند..
آن روز های خوب و قشنگی که داشتم..
یلدای پیر و خسته ی این سالِ لعنتی..
برداشت آنچه را که برایت گذاشتم..
زُل میزنم به اینهمه یلدای ناتمام..
حل میشوم تمام تو را توی هیچکس..
حافظ دوباره گفته نمی آیی بی دلیل..
بغضی شکسته تر شده حالا نَفَس … نَفَس..
از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند..
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام..
یلدای چشم های تو را گریه می کنند..
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام..
خلوتی یلدایی با پیانو
حالا پشت پیانو میشینم و قطعه ی بهانه رو به سبک خودم مینوازم..
این قطعه رو تقدیم همه ی کسانی میکنم که پست یلدایی من رو میخونن..
امیدوارم از شنیدنش لذت ببرید…
برای دانلودش از این پیوند استفاده کنید..
تفعلی از دیوان حافظ
اینم تفأل یلدای امسال من..
انگار حافظ میفهمه من چی می کشم..
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
بسر رسید و نیامد بسر زمان فراق
سَری که بر سر گردون به فخر میسودم
بر آستانِ که نهادم؟بر آستان فراق!
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغِ دلم پَر در آشیانِ فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورقِ صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کَشتیِ عمرم غرقه شود
ز موج شوقِ تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خانمان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرینِ آتشِ هجران و هم قران فراق
چگونه دعویِ وصلت کنم بجان که شده است
تنم وکیلِ قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب, دور از یار
مدام خون جگر می خورم ز خوانِ فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
بِبَست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق, گر این ره به سر شدی حافظ
بدست هجر ندادی کسی عنان فراق
پی نوشت
شب یلدای من آغاز شد..
نه سرخی انار نه لبخند پسته نه شیرینی هندوانه..
بی تو یلدا زجرآور ترین شبِ دنیاست..
بی من یلدایت مبارک..
بدون دیدگاه