بیشتر از یک ماهه که چیزی پست نکردم..
راستش منتظر بودم تا کارهای تعمیری و تغییراتی که میخواستم توی سایت بدم، تموم بشه و بعد اقدام به نوشتن پست کنم، اما ظاهرا این قصه سرِ دراز داره و هنوز نمیدونم کی خواهم توانست سایت رو به یک حالتِ پایدار برسونم..
ماجرا از اونجا شروع شد که وردپرس به نسخه های بالاتر آپدیت شده بود و من نمیتونستم کارِ به روز رسانیش رو انجام بدم..
چون قالبی که داشتم با وردپرسِ جدید سازگار نبود و خودِ قالب باید آپدیت میشد..
ابتدا گشتم به دنبالِ کسی که اون قالب رو برام ساخته بود، تا بلکه بتونم همون رو با وردپرسِ جدید سازگار کنم و بعدش هم خودِ وردپرس رو آپدیت کنم..
اما متاسفانه هرچی گشتم، نتونستم اون شخص رو پیدا کنم..
توی این مدت، بارها و بارها قالبهای مختلف رو روی سایت تست کردم و متاسفانه هر کدومشون دارای مشکلاتی بودند که باعث میشد بی خیالشون بشم و به سراغِ قالبِ دیگه ای برم..
البته قالبِ قبلیِ خودم رو خیلی دوست داشتم، چون بسیار زیبا بود و از طرف دیگه تمامِ المانهایی که من میخواستم رو دارا بود..
باید بگم که نداشتنِ علمِ کد نویسی در HTML و CSS. باعث میشد که نتونم قالبها رو اون طور که خودم دلم میخواد تغییر بدم..
بالاخره اینکه با کمکِ یکی از همکارانم، تونستم قالبِ فعلی رو تا حدی از نظرِ بصری زیبا سازی بکنم و همینطور حالتِ وبلاگیِ اون رو به حالتِ وبسایتی تغییر بدم..
یعنی اینکه سایت دارای یک صفحه ی اصلی شده و وقتی کسی واردش بشه، با آخرین پستهای اون روبرو نمیشه..
بلکه با چند تا عنوان روبرو میشه که بازدید کننده رو به پستهای سایت هدایت میکنه..
توی صفحه ی اصلی، چند تا پستِ آخر لینک شدن که بازدید کننده میتونه به راحتی اونها رو باز کرده و مطالعه بکنه..
برای دیدنِ پستهای قدیمی تر، میتونه از آرشیوِ ماهانه ی سایت استفاده بکنه..
در بخشِ موضوعاتِ سایت هم به راحتی میشه پستهایی رو که توی اون موضوع نوشته شدن رو پیدا کرد..
البته قسمتِ جستجو هم میتونه در یافتنِ مطلبی که کاربر میخواد، کمکِ شایانی انجام بده..
طبقِ تحقیقاتی که کردم، از نظرِ بیناها و متخصصینِ طراحیِ سایت، این حالت کاربر پسندتر هست و موردِ اقبالِ عمومیِ بیشتری قرار میگیره..
البته این وضعیت هنوز نهایی نشده و ممکنه باز تغییراتی در اون به وجود بیاد..
متاسفانه توی این تغییرات، آمارِ قبلیِ بازدید از سایت و پستها رو فعلا از دست دادم و نمیدونم که موفق به بازگردانیِ اونها خواهم شد یا نه؟!
فعلا از یک آمار گیرِ موقت استفاده کردم که فکر میکنم آمار رو به طورِ دقیق نشون نمیده..
از اونجایی که همکارم هم نمیتونه در زمینه ی کد نویسی کمکی به من بکنه، بنابراین نمیتونم ازش انتظار داشته باشم، شخصی سازیهایی که دلم میخواد رو روی سایت انجام بده..
توی این مدت به دنبالِ کسی میگشتم که بتونه در این زمینه کمک بکنه و چیزی که میخوام رو روی سایت پیاده کنه، ولی متاسفانه هنوز موفق به یافتنِ چنین شخصی نشدم..
اگه کسی میتونه کمکی بکنه، لطفا در بخشِ کامنتها اعلام بکنه تا باهاش تماس بگیرم..
خلاصه اینکه توی این مدت، تا حدِ زیادی مشغولِ ور رفتن با بخشهای مختلفِ سات بودم و از طرفِ دیگه، طبقِ معمول با مشکلاتِ روزمره ی زندگی، دست و پنجه نرم میکردم..
از ماهِ گذشته مادرم در اثرِ یک عملِ جراحی روی کمرش، قادر بهحرکت نبود و باید بچه ها کارهاش رو انجام میدادن..
بنابراین تا حدِ زیادی هم نگرانِ ایشون بودم و فکرم رو حسابی مشغول کرده بود..
راستش وقتایی که آدم نمیتونه کاری برای عزیزانش انجام بده، عذابِ وجدانِ بدی میگیره..
خدا رو شکر میکنم که الان حالش به سمتِ بهبودی میره و قادر به راه رفتن و انجامِ کارهای شخصیِ خودش شده..
از اینها که بگذریم، خودم رو توی روزمرگیِ تکراری و یکنواختی میبینم که حسابی کسل و بی روحم کرده..
روزهای تکراری و بی هدف، حسابی خستم کرده و دل و دماغی برام نذاشته..
کرونا از یه طرف و نا به سامانیِ اقتصادی و خراب بودنِ اوضاعِ جیبِ مبارک هم از طرفِ دیگه اجازه ی انجامِ کاری رو نمیده..
نمیدونم تا کی باید این وضعیتِ مزخرف رو تحمل کنیم..
حقوقِ ناچیزِ کارمندی و هزینه های سرسام آورِ زندگی که حسرت همه چیز رو به دلِ آدم میذاره..
آخه دیگه کدوم تفریح و دلخوشی واسه آدم باقی مونده که روحیه ی خوبی به آدم بده؟!
بعد میگن که چرا آدمها اینهمه بد خُلق و عصبانی شدن!
بابا ملت همش درگیرِ پیدا کردنِ یه لقمه نون هستن و دخلشون با خرجشون نمیخونه..
خب معلومه که اعصاب واسه هیچکس نمیمونه..
کسی هم که نیست دردشون رو دوا کنه و فکری به حالشون بکنه..
مردمِ عادی که وضعیتشون این باشه، وای به حالِ من و امثالِ من که به عنوانِ یک معلول توی این جامعه زندگی میکنیم..
باز خدا رو شکر که این حقوقِ بخور و نمیر رو دارم و محتاجِ سازمانهایی مثلِ بهزیستی نیستم..
سازمان هایی که با چند ده هزار تومان مستمری، انتظار دارن که مددجوهاشون زندگی بکنن و از عهده ی این هزینه های سرسام آور بر بیان..
به راستی چه کسی به فکرِ این قشرِ آسیب پذیر هست؟!
حالا تو به این هزینه های دیوانه کننده، هزینه های دارو و درمان رو که برخی از معلولین گرفتارش هستن، اضافه کن!
دیگه چه امیدی برای زندگی کردن باقی میمونه؟!
دست روی دلِ هر کس که میذاری بدتر از خودِ آدم پر از درد و رنجه!
همه از این وضعیت گِلِه میکنن و از سختیِ زندگیشون مینالن..
این وسط یه سری از اطرافیان و نزدیکان هم با آدم بد تا میکنن و آرزویی جُز مرگ برای آدم باقی نمیذارن..
به جایِ اینکه مرحمی بر زخمهای آدم باشن، برعکس نمک روی اونها میپاشن یا اینکه زخمِ تازه ای به آدم میزنن..
شاید این حرفها رو قبلا بارها گفته باشم و تکراری باشه، اما این تکرار به دلیلِ رنجِ زیادی هستش که از این موضوع میبرم..
کاش توی این اوضاع، کمی بیشتر به فکرِ هم دیگه باشیم و تا جایی که میتونیم دستِ هم نوعانمون رو بگیریم..
خیلی سخته که آدم از خودی بناله..
من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد..
بیایید در کنارِ هم باشیم و تا میتونیم به همدیگه کمک بکنیم..
حتما قرار نیست که از نظرِ مالی کسی رو ساپورت بکنیم، همین که یار و همراهش باشیم و بهش بفهمونیم که دوستش داریم و در سختی ها تنهاش نمیذاریم کافیه..
حتی اگه قادر به انجامِ همه ی این کارها نیستیم، حداقل سرمون توی کارِ خودمون باشه و با زخمِ زبان و رفتارهای نسنجیده و چوب لایِ چرخ کردنها، دیگران رو آزار ندیم و از خودمون نرنجونیم..
به امیدِ رسیدنِ روزهای روشن و پر از شادی و توام با سلامتی برای تمامِ مردمانِ جهان..
پی نوشت
مگر تو یار نبودی؟، بمان و یاری کن..
بمان و با منِ دلمرده سوگواری کن..
هزار بار به شوقِ تو، با تو خندیدم..
تو نیز با من یکبار گریه زاری کن..
به دیگران چه که درکم کنند یا نکنند..
تو درک کن، تو کنارم بمان، تو کاری کن..
سیاهیِ بختم را تو التیام بده..
سِپیدیِ مویم را تو سرشماری کن..
تمامِ زندگی ام چند یادگار از توست..
نگاهداری از این چند یادگاری کن..
منم که سهمِ تو هستم، مرا به کم مفروش..
صبور باش عزیزم، سهام داری کن..
سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون تشکر کنم و امیدوارم باعث ایجاد
انگیزه براتون بشه