لعنت به اون چِشایِ قشنگِ قهوه ای سوختت که دلم آتیش گرفت از این همه زیباییش..
لعنت به اون خنده هات، خنده هات، که منو بی بَهونه میرسونه تو اوجِ آسمون ها..
قاطیِ ابر ها میشم و بال در میارم، از بس که انقدر قشنگ میخندی لعنتی..
لعنت به اون موهات که دریا شده تو خوابم و هِی موجش میاد سمتم و منو میبره و غرق میکنه و تا از خواب پا میشم میبینم نیستی و بالشم خیس شده از اشکایی که تو خواب ریختم..
لعنت به خوابِ تو که شده یه سریال با بی نهایت قسمت تو شبای من و من عاشقترین طرفدارش که هر شب دنبالش میکنم..
من یه عاشقم..
من یه عاشقم که نمیتونه نبودِ این چیزا رو تحمل کنه..
نمیتونه با نبودِ چِشات و خنده هات بسازه..
نمیتونه اون خاطراتِ با تو رو فراموش کنه..
نمیتونه نسبت به اون خیابونایی که تک تکش رو با تو خاطره داره بی اهمیت باشه..
نمیتونه هر روز عَکسِت رو نبینه و اشک نریزه..
نمیتونه فدای صدایی که از تو تو گوششه نشه..
میدونی؟!
لعنت به تو..
لعنت به اون خنده هایی که میزدی و قند تو دلم آب میشد..
اوووووووف..
لعنت به تو که انقدر مثلِ ماهی که مجذوبت شدم..
لعنت به تو..
نه، نه، لعنت به من که انقدر از تهِ دل تورو میخوام..
لعنت به قلبِ مریضم که اینجوری واسه تو میزنه..
لعنت به دوست داشتنهای یک طرفه..

پی نوشت

زمانِ زیادی گذشت تا که فهمیدم، همیشه اونی که میخوای نمیشه..
فهمیدم که بی تفاوتی، بزرگترین انتقامه..
تنفر، خودش یه نوع عشقه..
دلخوری و ناراحتی، از میزانِ اهمیته..
غرور، بزرگترین دشمنه..
فهمیدم همیشه، رفتن از روی نفرت نیست..
هرکی زبونش نرمه، دلش گرم نیست..
هرکی هم اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست..
ظاهر، دلیلی بر باطن نیست..
فهمیدم هرکی میخنده، بدونِ درد و غم نیست..
فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات با گریه و التماس، حتی با پولم انجام شدنی نیست..
فهمیدم گاهی اوقات تو اوجِ شلوغی ها، تنهاترینی..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − 14 =