داریم آخرین روزهای سال رو هم پشتِ سر میذاریم..
امسال هم تموم شد و داره آخرین نفَس هاشو می‌کشه..
خروسِ پر سر و صدا مشغولِ جمع کردنِ وسایلش توی چمدونه و از اون طرف آقا سگه هستش که تو راهه و چند روزِ دیگه می‌رسه..
فقط امیدوارم تا رسید پاچمون رو نگیره!
امسال هم با تمامِ بدی‌ها و خوبی‌هاش گذشت..
اتفاقاتِ بدی برای مردمِ کشورم افتاد..
حوادثی که همین اواخر اتفاق افتادن واقعا دلخراش و ناراحت کننده بودن..
کسایی که توی زلزله خونه و زندگی و عزیزانشون رو از دست دادن..
کسایی که توی سانحه ی سقوطِ هواپیما خانواده هاشون رو چشم انتظار گذاشتن..
همشون داغدار هستن و شاید خیلی‌هاشون فرقی براشون نمی‌کنه که داره سالِ نو از راه می‌رسه..
توی کرمانشاه هنوز خیلی‌ها داخل چادر و کانکس زندگی می‌کنن و معلوم نیست سالِ نو رو چطوری شروع خواهند کرد..
مرورِ این اتفاقات و همینطور اتفاقاتِ دیگه ای که در طولِ سال برای مردمِ کشورمون افتاده کمی دردناک هستش و خنده رو از لب‌های هر ایرانی محو می‌کنه..
نمیدونم ولی هر چی که هست خدا کنه اینها هم یه جوری سالِ نو رو خوب شروع کنن و خنده رو لب‌هاشون بشینه..
راستش خوب می‌تونم حالِ کسایی رو که توی فرودگاه منتظرِ رسیدنِ عزیزانشون بودن رو درک کنم..
شاید اون‌ها هنوز هم منتظر هستن!
“انتـــــظار..”
واژه ای که کلی حرف توشه..
میدونید خیلی سخته آدم منتظرِ کسی باشه که می‌دونه هیچ وقت بر نمیگرده..
شاید خیلی‌ها این حس براشون آشنا باشه و اون رو تجربه کرده باشن..
کسی که تو با تمامِ وجودت دوستش داری و منتظرِ اومدنش هستی، ولی میدونی که اون هیچ وقت نمیاد!
خیلی دردناکه..
اوضاعِ خودم رو که در طولِ سالِ گذشته بررسی می‌کنم می‌بینم خیلی تفاوتی نکرده..
انتظارم از خودم این بود که بتونم با یه سری مسائل کنار بیام و توی ذهنم کم‌رنگِشون کنم..
ولی خب شاید طبیعی هستش که هنوز موفق به این کار نشدم..
هنوز نسبت به همه چیز بی تفاوتم و مرگ و زندگی، بودن یا نبودن، هستی و نیستی و کلا هیچ چیز برام مهم نیست..
به قولِ شاعر نه از آمدنی خوشحال می‌شوم و نه از رفتنی غمگین..
بی حسِ بی حسم!
اگر هم از چیزی خوشحال شدم همش در حدِ چند دقیقه بوده و بعدش بلافاصله به حالِ خودم برگشتم..
خنده های مصنوعی دیگه عادتِ روزمره ام شده..
ماجرای خنده های اون همکارم که یه دفعه نوشتم رو حالا توی زندگیِ خودم می‌بینم..
خنده هایی که بدتر از گریه هستن..
سال ۹۶ هم زخمی که باید میزد رو زد و خنجرش رو تا ته توی پشتم فرو کرد..
البته کسی رو اجیر کرد تا اون خنجرِ لعنتی رو توی پشتم فرو کنه..
مدتها زمان لازمه تا زخمش خوب بشه کَما اینکه جاش تا همیشه می‌مونه و از بین نمی‌ره!
امسال دو تا جوون از خانواده به خونه ی بخت رفتن و شاید این دو تا جشنِ عروسی اون چند دقیقه خوشحالی رو توی دلم ایجاد کردن..
ازدواجِ خواهرِ دُردونه و عزیزم در تابستان و همینطور خواهرزاده ی قشنگم که سه ماهِ پیش بود..
دو جفت کبوترِ عاشق که دو زندگیِ عاشقانه رو شروع کردن و دارن برای پیشرفت و سر و سامان دادن به زندگی هاشون تلاش می‌کنن..
برای همه ی جوان‌هایی که در سال ۹۶ ازدواج کردن آرزوی خوشبختی دارم..
خدا همه ی جوون‌ها رو به مرادِ دلشون برسونه..
خوب می‌دونم که حسرت به دل موندن چقدر دشواره..
خدا کنه هیچ کسی دردِ جدایی و دوری رو نکشه..
امسال اتفاقات ناگوارِ دیگه ای هم داشت..
از دست دادنِ خواهرِ بزرگوارم بانو سپیده استیری هنرمندِ خوش صدایی که با رفتنِ یکباره و مظلومانش غمی همیشگی رو توی دلم کاشت..
هر وقت یادِ تنهایی و مظلومیتش می‌افتم بی اختیار اشک از گونه هام سرازیر می‌شه..
خواهرِ مهربان و دلسوزی رو از دست دادم که واقعا همه جوره هوامو داشت و همیشه با حرف‌هاش بهم دلگرمی می‌داد..
مهربانانه نصیحتم می‌کرد و راهِ درست رو بهم نشون می‌داد..
با تجربه و دل سوخته بود، واسه همین خوب می‌تونست درکم کنه..
روحش شاد و یادش گرامی..
هر کس خواهرِ مهربانی داره قدرش رو بدونه و حسابی مواظبش باشه..
اتفاقاتِ ریز و درشتِ زیادی افتادن که نمیشه همشون رو اینجا نوشت..
با بعضی‌ها آشنا شدیم..
بعضی‌ها با رفتاراشون باعث شدن تا از چشمون بیُفتن..
بعضی ها رو خیلی دیر شناختیم و تازه فهمیدیم که بی معرفت‌تر از این حرفا هستن و اشتباهی روشون حساب کردیم..
راجع بعضی‌ها اشتباه کردیم و فهمیدیم که اون قدرا هم که فکر می‌کردیم بد نیستن..
به بعضی‌ها فرصتِ دوباره دادیم تا اشتباهاتشون رو جبران کنن..
با بعضی‌ها بیشتر رفیق شدیم و بهشون نزدیکتر شدیم..
بعضی‌ها رو تو قلبمون جا دادیم و همیشگی شدن..
خلاصه اینکه یه عالمه اتفاقِ خوب و بد رو پشتِ سر گذاشتیم و سالِ ۹۶ هم تموم شد..
فقط اینکه این آخرِ سالی اگر کدورتی با کسی داریم که قابل اغماض هستش، اون کدورت‌ها رو کنار بذاریم و همدیگه رو ببخشیم..
حتی اگه دیگه با اون شخص رابطه نداشتیم لااقل کینه ای ازش توی دلمون نگه نداریم و ببخشیمش..
راستش من خودم اعتقادم بر اینه که هر کسی رو با هر اشتباهی نمیشه بخشید چون گاهی اوقات آدما کاری باهات می‌کنن که تا عمر داری باید عذاب بِکِشی..
خب چنین آدمایی رو واقعا نمیشه بخشید..
ولی خب بعضی آدما رو میشه بخشید و یه فرصتِ دوباره بهشون داد..
این آخرِ سالی به فکرِ کسایی باشیم که دستشون به دهنشون نمیرسه و نمیتونن مایحتاجِ خانواده هاشون رو فراهم کنن..
تا حدی که می‌تونیم کمکشون کنیم تا اونا هم سالِ جدید رو در کنارِ هم با شادی شروع کنن..
فردا چهارشنبه صوری هستش..
دیدم که کمپینی تشکیل شده با این عنوان که: پولی رو که توی جیبِ این چینی ها بابتِ خریدِ موادِ محترقه میدین رو جمع کنین و برسونین دستِ کسایی که به این پولها نیاز دارن..
خیلی از این طرح خوشم اومد..
کاش هممون یاد بگیریم که چهارشنبه صوری جنگِ جهانی نیست..
با ایجادِ سر و صدا و آزار و اذیتِ دیگران نمیشه جشن گرفت..
بهتر اینه که در کنارِ خانواده هامون باشیم و با برگزاریِ آیینِ سنتیِ میهنمون این روز رو جشن بگیریم نه با این کارهای خطرناک که ممکنه این آخرِ سالی کامِ خانواده ای رو تلخ کنه و باعث بشه که جشنِ باستانیِ نوروز رو از دست بدن و خدایی نکرده روزهای عید رو توی بیمارستان سپری کنن..
من خودم تصمیم دارم سالِ جدید رو در کنارِ دریا شروع کنم..
راستش حسِ موندن توی خونه و سال تحویلِ تکراری رو ندارم..
همه ی خانواده رو مجبور کردم که امسال تعطیلاتِ نوروز رو به سمتِ شمال بریم و سال رو کنارِ دریا تحویل کنیم..
تقریبا همه چیز رو هم آماده کردیم..
محلِ اسکانمون رو مشخص کردیم و مستقیم میریم اونجا..
همش پنج دقیقه با دریا فاصله داره..
روستای کوچیکی نزدیک ساحلِ گیسوم..
یه روستای خیلی زیبا با مردمی مهربان..
این اولین باره که میخواییم همگی سالِ جدید رو یه جای دیگه به غیر از خونه ی پدری شروع کنیم..
باید امیدوار باشم که مشکلی پیش نیاد و همه چیز مرتب پیش بره و به همه خوش بگذره..
من خیلی برام فرق نمیکنه که چطوری باشه فقط نمیخوام به هیچ قیمتی تعطیلات رو تو خونه باشم..
میتونم تمامِ روز رو کنارِ دریا بشینم و با خودم خلوت کنم..
کاری هم به هیچ کس نداشته باشم..
همین برام کافی هستش و بهم آرامش میده..
امیدوارم سالِ جدید برای همه ی ایرانی‌ها سالی پر از خیر و برکت باشه..
من همیشه وقتی برای کسی دعا می‌کنم بهش می‌گَم که خدا هر چی تو دلت میخوای رو بهت بده..
الانم همین آرزو رو برای همه می‌کنم..
امیدوارم خدا به همه اون چیزی رو بده که خودشون می‌خوان..
اما کلا اینکه خدا کنه سالِ جدید اتفاقاتِ خوبی برای کلِ ایران بیفته و دیگه شاهدِ حوادثِ تلخی که امسال پیش اومد نباشیم..
لازمه پیشاپیش فرا رسیدنِ چهارشنبه صوری و سالِ جدید رو به همه ی کسانی که این مطلب رو می‌خونن تبریک بگم و بهترین‌ها رو از خداوندِ متعال براشون آرزو کنم..
دوستانی که من رو می‌شناسید و در طولِ سالِ گذشته در خلوت دلم من رو تنها نذاشتید و بهم سر زدید، دستِ همتون رو می‌بوسم و همتون رو دوست دارم..
همین که مطالبِ من رو می‌خونید و به اینجا سر می‌زنید لطفِ زیادی در حقم می‌کنید و منتِ بزرگی رویِ سرم می‌ذارید..
واقعا از همگی ممنونم..
دوستانِ عزیزم اگر بدی از منِ حقیر دیدید به بزرگواریِ خودتون ببخشید و حلالم کنید..
تمامِ سعیم رو می‌کنم که در سالِ جدید اگر عمری باشه بهتر از سالِ گذشته باشم و بتونم دوستِ خوبی برای شما باقی بمونم..
نوروزِ باستانیِ ۹۷ بر همه ی شما مبارک و میمون باشه..
همتون رو به خدای بزرگ و منان می‌سپارم..
پیروز و شادکام باشید..

تقدیم به دوستان و همراهانِ عزیزم

باز با بهار آمده، روی شاخه ها جوانه ای..
مرغِ باغِ عشق کو به کو، خوانده شادمان ترانه ای..

سبزه زارها و رودها، دلنواز و پاک و جاریند..
شاپرک چه مست، عطرِ گل، رقص مست را بهانه ای..

پای هفت سین سال سبز، رنگِ قلبها چو سیب سرخ..
بوی سوسن است و یاسمن؛ هر کلامِ عاشقانه ای..

مهر ایزدی همیشگیست، غم به دل مکار نازنین..
سایه های مهربانیش وقت سوز غم نشانه ای..

در هوای پاکِ فصل نو، لحظه های خوش به کامتان..
بر لبان مهربانتان، خنده های جاودانه ای..

سینه هایتان پر از امید، روزهایتان پر از صفا..
ذهنهای پاکِتان ز عشق، صحنه های شاعرانه ای..

پی نوشت

هنوز زنده ام امروز اگر کنارِ شما..
دلم گرفته از این روز و روزگارِ شما..

تمامِ سال گذشت و دلم بهار ندید..
چهار فصل، خزان است در دیارِ شما..

هزار حیف از آن لحظه‌ها که بی تکرار..
به باد رفت و هدر شد در انتظارِ شما..

ز دوستان همه دارند یادگار و مرا..
دلی شکسته به سینه است یادگارِ شما..

نه نغمه ای به گلو، نه خنده ای بر لب..
غم است بهره ی این مانده در حصارِ شما..

به ناز می‌رسد از ره دوباره سالی نو..
مبارک است خزانِ من و بهارِ شما..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده + بیست =