جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد
باید کسی را داشته باشی
تا ساعت های تنهاییه ملال آور را به پایان برسانی
کسی که از جنسِ خودت باشد
نگاهت را بخواند،بغض صدایت را بفهمد
جمعه ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری و تمام شهر را قدم بزنی
کسی که در کنارش زمان و مکان را از یاد ببری
جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند اما تمامی ندارند

پی نوشت

من
با تمام بی کسی ام
پُشت پنجره
تفسیر جـامعِ یک عصرِ جمعه ام..
نشان به آن نشان که
با تمام صغری کبری چیدن هایم،
بارها ثابت کرده ام که
جمعه
دلگیریِ غروبش را
از چشم تو نتیجه می گیرد..
وقتی شمارشِ هر کلاغِ دلگیر بر روی سیم برق
تکرارِ تجربۀ بی تو بودن است..

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + یازده =